بغض پر مدعای من

بی اختیار مزه مزه می کنم

چه طعم تلخی دارد

" نونی " که بر سر " نبودنت " بیات شده است

چه سرد می شوم ...

انگار

مدتهاست که از چشم و دهانِ تو افتاده ام

و تو چه تیز می روی

و مرا نمی بینی

که در تابوتِ آرزوهای بربادرفته ام

زنده به گور شده ام

و فکر مرا نمی خوانی

که هنوز هم مشغولم به

" تو "

که تندیسِ تخیلِ مرحومِ منی

هنوز هم

مشقِ هر شب من از رویِ

" تو "  

ـ صدباره ـ

تلخ می شود از بسِ تکرار

. . .

چه جایت خالی است

تا برای بارُمین بار 

همه ی جاریِ سیالِ ذهنم را پوزخند بزنی ...

که چه جسارتی

که چه شهوتی

که از تو  ـ هیچ ـ  سیر نمی شوم انگار

و                 

خودمانیم

خوب می دانم که در دل 

مرا به آغوش می کشی به غرور

 . . .

به گمانم دیر شده ام

                  ـ تو بخوان " پیر " ! ـ

و از وقتِ خوابم گذشته است

باز

تو کجایی

تا حُکمم کنی

 به تنهایی

و به این دورِ باطل

 که از طعمِ تلخِ نبودنت شروع می شود ...

طرز تهیه دوست دختر خیالی در اینستاگرام

[IMAGE DESCRIPTION]


insta_makeup.jpg


insta_nails.jpg

insta_park.jpg

insta_bite.jpg

insta_wipe.jpg


insta_cake.jpg

insta_fries.jpg

insta_duck.jpg

insta_filter.jpg

insta_squeeze.jpg


insta_mcd.jpg

Design Taxi

نوشتن دل و دلیل میخواد من نه دل دارم نه دلیل اما سراسر بغض و حرفم 

البوم نقاشی دوستان

البوم نقاشی دوستان

شاید...

کسی چه می داند ؛    شايد من ، تصديرِ زندگيِ تو باشم !

تو

دور...نزدیک 
این جا... آن جا 
همین و همان 
هیچ به یک نگاه تو نمی ارزند 

تو حس جهانی 
و آشوب های جان 
با اشاره ی "جانم" گفتن های تو 
آب می شود 

هیچ کس تو را نشناخت 
و نگاهت 
چون حلقه ی مفقوده ی عشق 
از دست خداا رها شده است 
تنها من هستم که پیدا کرده ام تو را 
وقتی که گم مي شدم در بوی موهای تو 

باید دوباره سمت چشم های تو را بجویم 

برای مبادای پیدا شدن هایم.

باد میوزد

باد می وزد
و صدای من گم میشود 
میان هیاهوی باد
بوسه را بر بادبادکی می زنم
می سپارمش دست باد
میدانم
تو آن دور دستها
منتظری
 شاید 
شبیه همه بغض های 
گره میان گلوی قناری گلو
و من اینجا
خیال باطلم را به ست باد می سپارم
باد میوزد
و یادت را برای همیشه با خود می برد

قهر قهر قهر

من ناز کنم الکی قهر کنم تو گیسامو بکشی به زور من بچسبونی به خودت بغلم کنی و پیشونیمو ببوسی و بگی تا آشتی نکنی میبوسمت و منم بگم اگه اینجوره پس تا ابد قهر قهر قهر


ماه رمضان

میگن ماه رمضون شده
وقتی تو نباشی
من با لبان نمکین چه کسی
افطار کنم؟

نوشتن

امروزخیلی دوست دارم که بنویسم .. احساس میکنم که تنها اینجا نوشتن است که ممکن است آرامم کند .. همچون جانوری محبوس شده ام که تمام درها به رویم بسته است .. و انگار تنها اینجا باقی مانده .. هیچوقت طی ماه های گذشته به این شدت دلم نمیخواسته که بنویسم .. از حالم بنویسم .. از دغدغه هایم .. از آنچیزها که وجودم را ذره ذره آب میکنند .. مثل سگ دلم میخواهد بنویسم .. اما .. نمیتوانم .. هرچه زور میزنم نمیتوانم حالم را توصیف کنم .. دردم را به زبان بیاورم .. خودم میدانم .. در مغزم در روحم  .. خودم میدانم که چه مرگم است اما نمیدانم چطور برزبان بیاورم و چگونه بنویسم ..
هیچ نمیخواهم ازین زندگی .. سالهایی از عمرم در بیخبری گذشت .. بدون دغدغه .. انگار تنها همان سالها زندگی میکردم .. سالهایی دیگر .. کمر شکسته و افسرده .. بی رمق و ناتوان .. تنها .. یتیمی که نمیدانست کدام دردش را زار بزند .. سالهایی دیگر .. قبلی ها و حسرت .. حسرت .. دلتنگی .. حسرت .. و این روزها ..

به این روزها که میرسم زبانم لال میشود .. هیچ نمیخواهم ازین زندگی .. از چیزهایی که خواستم هیچ نرسید به من .. نیازها در وجودم دق مرگ شدند .. تنها نفسی که نخواستم آمد .. هیچ ندارم ..

بی تو هیچ نمیخواهم ..

تنها میخواهم در تنهایی ام گریه کنم .. امشب .. همراه آسمان ..

هر چه زیبایی است .. هر چه سفیدیست برای خود بر دارید .. لذتش را ببرید .. سیاهی ها مال من.